اندیشه ی نو

بایگانی
محبوب ترین مطالب

قصه شیرین

دوشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

قصه شیرین فریدون مشیریقصه شیرین فریدون مشیری
 مهرورزان زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که «تو» یی
بر نیاید دگر آواز از «من» .
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هر چه میل دل دوست،
بپذیریم به جان،
هر چه جز میل دل او ،
بسپاریم به باد!
آه! باز این دل سرگشته من
یاد آن قصه شیرین افتاد:
بیستون بود و تمنای دو دوست.
آزمون بود و تماشای دو عشق.
در زمانی که چو کبک ،
خنده می زد «شیرین»،
تیشه می زد «فرهاد»!
نه توان گفت به جانبازی «فرهاد»: افسوس،
نه توان کرد ز بیدردی «شیرین» فریاد .
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است.
عشق در جان کسی ریختن است.
کار فرهاد برآوردن میل دلِ دوست،
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن،
خواه با کوه در آویختن است.
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین، بی نهایت زیباست!
آن که آموخت به ما درس محبت، می خواست:
جان چراغان کنی از عشق کسی،
به امیدش ببری رنج بسی،
 
تب و تابی بودت هر نفسی.
 
به وصالی برسی یا نرسی،
 سینه بی عشق مباد .
فریدون مشیری

  • pariya sh

نظرات (۱)

  • حـ . آرمان (استاد بزرگ)
  • عالی بود.
    پاسخ:
    ⁦;-)⁩
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی