اندیشه ی نو

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۵۸ مطلب توسط «pariya sh» ثبت شده است

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ
سعدی

 

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی

ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقی

نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت

که خود را بر تو می‌بندم به سالوسی و زراقی

اخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی

مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقی

نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد

تو را گر خواب می‌گیرد نه صاحب درد عشاقی

قم املا و اسقنی کأسا و دع ما فیه مسموما

اما انت الذی تسقی فعین السم تریاقی

قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده

مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی

سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی

انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراق

مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری

مگر نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی

لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی

و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداق

نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان

بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی

  • pariya sh

باز آمد بوی ماه مدرسه

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ق.ظ

باز آمد بوی ماه مدرسه
باز آمد بوی ماه مدرسه
از روزای آخر شهریور، پاییز به هر بهانه یی که شده ، به دلت سرک می کشه و یادآوری می کنه که مهر ماه نزدیکه و باید تومار تابستون رو بپیچی و راهی ِ مدرسه بشی . از پیگیری ِ و خرید فرم مدرسه بگیرتا خودکار و دفتر. هر طور که فکر کنی بازم پاییز بوی انار می ده. از هر سمت و سویی نگاه کنی ، مهرماه یعنی همون زنگ تفریحاییِ که نارنگی پوست می گیری و بوش همه ی حیاط مدرسه رو پر می کنه. نه … اصلا همه ی پاییز یعنی همون زنگ آخر که می خوای از راه پله ی حیاط مدرسه بیایی پایین و می بینی داره بارون می باره … از ته دلت خوشحال میشی که میشه تا خونه رو زیر بارون دوید .
پاییز همون کسل بودن های صبح ِ زوده  و آرزو کردن برا اینکه هرچه زودتر شیفت بعداز ظهر از راه برسه ! البته اگر گردشی باشه !!! با این همه حتا اگر همیشه شیفت صبح باشی هم ، پاییز همون ضعف رفتنِ دله وقتی ساعت آخر ریاضی داری ! همون انتظاره شیرینه برای رسیدن به بوی قرمه سبزی که مامان برای ناهار پخته. مهرماه همون شیطنت های راه مدرسه است و خوشحالی های ساعت ِ ورزش .
پاییز همون ذوق ِ شناختنه هم کلاسی ها و معلم های جدیده .شاید پاییز همون حس غربت ِ عجیب ِ روز اول مهر باشه ..خصوصا وقتی بفهمی با هیچ کدوم از دوستای سال قبل ات تو یه کلاس نیفتادی.
اصلا از کجا معلوم ؟ شاید پاییز همون بغض روز اول مهر باشه برا اونی که دلش به اندازه ی شیش ساعت ،خیلی برا مامانش تنگ میشه. یا اونی که هر طور فکر می کنه می بینه نمی تونه انار دون کرده که مامان گلپر زده رو ببره مدرسه ..چون مدام با خودش فکر می کنه شاید یکی از بچه ها دلش بخواد و پدرش نتونه بخره .
پاییز همون شروع ِ بزرگ فکر کردنه برا یه آینده ی خیلی خوب . آینده ای که از اول مهر شروع میشه تا کم کم بزرگ و زیباتر بشه . پاییز فصل طلایی ِ طبیعته و خوبه که آغاز مهر هم هست. می تونی از سمت ِ قرمز ترین دونه ی انار و شیرین ترین نارنگی ِ فصل، به آینده ات نگاه کنی و تصمیم بگیری خودت بسازیش ، به زیبایی ِ همون انارِ یکی یدونه ی پاییز .
 

  • pariya sh

دلم یک دوست می خواهد

جمعه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

امیدی بر جماعت نیست، میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم
اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سر در گم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم؟
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم
دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟
سید سعید صاحب علم


  • pariya sh

خواهر ها و برادر ها

جمعه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ق.ظ

بردارها و خواهرها می توانند حسابی با هم بازی کنند و خوش بگذارند اما مفهومش این نیست که با هم کنار می آیند . طبیعی است که بچه های کوچکتر احساس کنند خواهر یا برادر بزرگترشان همه جور تفریحی دارند و هر کار دلشان بخواهد می کنند و اغلب برادرها و خواهرهای بزرگتر فکر می کنند بچه های کوچکتر خانواده مورد توجه بیشتری قرار میگیرند . به خاطر داشته باش که ترتیب تولد بچه ها معایب و محاسن بسیاری دارد و اغلب اوقات جر و بحث های میان برادرها و خواهرها ختم به خیر می شود .هنر برقراری ارتباط دوستانه با خواهر یا برادراگر نسبت به خواهر یا برادرت گاهی احساس غرور میکنی و گاهی حسادت نگران نباش . وقتی به کارهای خواهر یا برادرت حسادت میکنی به خودت یادآوری که خودت مهارتها و استعدادهای خاصی داری که آنها ندارند .هنر برقراری ارتباط دوستانه با خواهر یا برادرمی دانستی تو و خواهر و برادر میتوانید قوانینی برای خودتان ایجاد کنید ؟ برای مثال اگر تو برادرت وقتی یکدیگر دست می اندازید ، از هم دلخور می شوید ، می توانید با هم توافق کنید که هرگز جلوی دیگران ( به خصوص افراد غیر از خانواده) یکدیگر مسخره نکنید . یا می توانید به توافق برسید درباره ی بعضی مسائل خاص یکدیگر را دست نیاندازید .هنر برقراری ارتباط دوستانه با خواهر یا برادراگر از خواهر یا برادر بزرگتر کمک بخواهی راحتر می توانی دوره ی بلوغ را طی کنی اگر بزرگترین فرزند خانواده هستی به یاد داشته باش که وقتی خواهر یا برادر کوچکتر به سن بلوغ می رسد باید به آن کمک کنی .هنر برقراری ارتباط دوستانه با خواهر یا برادرممکن است باور نکنی اما برادر یا خواهر بزرگتر بهترین دوستانی هستند که در تمام زندگیت می توانی داشته باشد اگر از همین حالا ارتباطت را با آنها صمیمی تر و عمیق تر کنی بعدها به نفعت خواهد بود .
منبع : کتاب فقط پسرها بخوانند نوشته ی کلی دانهم ترجمه ندا شادنظر

  • pariya sh

امشب کنار غزل های من بخواب

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

این شعر رو اگر با صدای همایون شجریان بشنوید خیلی قشنگ تره ...

سوزاندیَم که دلم خام تر شود
وحشی شدی، غزلم رام تر شود

آهو برای چه باید زمانِ صید
کاری کند که خوش اندام تر شود؟

جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام تر شود؟

آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام تر شود

چیزی نگفتی و گفتی نگویم و
رفتی که قصه پُر ابهام تر شود

آن قدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک، سرانجام، تر شود

امشب کنار غزل های من بخواب
شاید جهان تو آرام تر شود

افشین یداللهی

  • pariya sh

نهنگ

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ق.ظ

در رابطه با نهنگ عنبر و وال ها چه می دانید … آیا می دانید نهنگ های عنبر برای برقرار کردن ارتباط با یکدیگر ، از سیستم ردیاب صوت ( سونار) یا همان سیستم امواج صوتی استفاده می کنند . به این ترتیب ، میتوانند محل طعمه را از ۱/۵ کیلومتری ردیابی کنند.
نهنگ عنبر می تواند حدود ٢ ‏ساعت در عمق یک کیلومتری آب غواصی کند، اما هنکامی که به سطح آب ‏می آید، حداقل ده دقیقه زمان لازم است تا ‏دوباره ذخیره اکسیژن مورد نیاز بدنش تامین شود. البته اکسیژن را به صورت هوا ذخیره نمی کند، بلکه آن را در ماهیچه ها و چربی بدنش ذخیره می کند.نهنگ عنبرشگفت آورترین موضوع در مورد نهنگ عنبر ، به عمق آب رفتن این وال غول پیکر است که در عمق دو کیلومتری دنبال ده پایان می گردد تا آنها را شکار کند ، البته برای رفتن به عمق آب باید اکسیژن کافی ذخیره کند . نهنگ عنبر اندام مخصوصی به نام روغن سر وال در ناحیه سر دارد که دمای ذوب این روغن ۲۹ درجه سانتی گراد است . یکی از سوراخ های بینی وال با این اندام مرتبط است . وقتی آب سرد از راه این سوراخ وارد می شود و با این ماده روغنی موم امانند تماس پیدا می کند ، آن را به حالت جامد در می آورد . پس از آن نهنگ غنبر بدنش را به سمت پایین متمایل می کند و سرش را در آب فرو می برد و موم ناحیه سرش جامد و متراکم می شود . بعد هم را اعماق اقیانوس را در پیش میگرد.
این نهنگ می تواند حدودا دو ساعت در عمق آ ب غواصی کند، اما همان ده دقیقه ای که برای اکسیژن گیری در سطح آ ب لازم دارد، فرصت خوبی برای شکار چیان وال فراهم می کند تا این حیوان را صید کنند.
‏صیادان از موم سر نهنگ عنبر که حدودا چهار تن وزن دارد، برای تهیه گریس، موم، شمع و مواد روغنی استفاده می کنند. در ضمن وجود ماده ‏معطر عنبر در روده ‏این نهنگ، موجب نامیده شدن این وال به نام ‌«نهنگ عنبر‌» شده است. از این ماده ‏ در تولید انواع عطرها استفاده می شود. سر نهنگ عنبر تقریبآ یک سوم جثه اش را تشکیل ص دهد. چشم هایش نیز بسیار کوچک اند، چرا که در اعماق تاریک اقیانوس کاربردی ندارند.
دیواره کیسه های هوایی ششهای نهنگ عنبر را لایه غضروفی ظریفی پوشانده است . نهنگ عنبر پیش از رفتن به عمق آب ، طی عمل بازدم ، شش هایش را از هوا خالی می کند . البته خالی بودن کیسه های هوایی لازم است ، برای  این که وقتی دوباره به سطح آب باز میگردد ، آنها را دوباره پر و منبسط می شوند .
‏وقتی نهنگ عنبر در عمق آب قرار دارد . فعالیت اندام هایش کند می شود. اکسیژن ذخیره او نیز در ‏ماهیچه ها و چربی بدنش انباشته شده است، فقط اکسیژن اندام های حیاتی شامل قلب و  طناب نخاعی را تامین میکند. سایراندام ها، ‏به ناچار و به طور موقت، بدون اکسیژن کار می کنند .علت آمدن نهنگ در ساحل
حتما شنیده اید که بعضی وقت ها وال ها در ساحل به گل می نشینند . به احتمال ، در اثر عفونت گوش یا آشفتگی در میان مغناطیسی زمین ، وال ها سمت ساحل را با دریا اشتباه می گیرند . بنابراین ، وقتی نهنگ عنبر در میان گل و ماسه به دام می افتد . زیر بار سنگینی وزنش در فرو می رود . در این شرایط ، شش هایش از هوا پر می شوند و راه تنفسی اش مسدود می شود . بنابراین دچار خفگی می شود و مرگش حتمی است . از دست انسان هم برای به آب بازگرداندن آن کاری بر نمی آید .
آیا می دانستید 
حداکثر اندازه طول بدن نهنگ عنبر نر ۱۸ متر و وزن آن ۶۰ تن است .
حداکثر اندازه طول بدن نهنگ عنبر ماده ۱۲ متر و وزن آن ۴۰ تن است .
منبع مجله رشد
 

  • pariya sh

چپ دست ها

چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

این پست باعث شد اعتماد به نفس زیادی بگیرم... هیچ وقت نمی دونستم چقدر با استعدادم 😁😁

541b617d-0930-40a1-a898-1713a9a8f239 صرف نظر از اینکه چه چیزی باعث چپ دست شدن می شود، در چپ دست ها قدرت نیمکره راست مغز بیشتر است. در این مقاله به بررسی برخی ویژگی های شخصیتی چپ دست ها می پردازیم.
هنر و خلاقیت چپ دست ها بالاتر از راست دست ها است. آنها جالب تر و پیچیده تر فکر می کنند و معمولا در یک گروه از دوستان، ایده های بهتری به سرشان می زند.ThinkstockPhotos-139675284چپ دست ها قدرت بالاتری در شنیدن تغییرات ریز و ظریف صداها دارند. جالب است بدانید نیمکره های راست و چپ مغز هر کدام در درک و تحلیل برخی صداهای خاص قدرت دارند و چیزی که واضح است قدرت نیمکره راست مغز، یعنی همان نیمکره ای که چپ دست ها بیشتر به کار می گیرند قدرت بیشتری در تحلیل و شناخت تغییرات ریز و دقیق در صداها دارد.
چپ دست ها در ورزش هایی که نیاز به تمرکز بیشتر دارد موفق ترند، مانند تنیس، بوکس، بیس بال و بولینگ.بررسی ها نشان داده اند که شانس موفقیت چپ دست ها در مسابقات ورزشی زمانی که رقیب آنها یک راست دست است بیشتر خواهد بود و این همان قوت قلبی است که قهرمانان چپ دست در مسابقات نهایی به آن نیاز دارند و با شنیدن آن دلگرم می شوند.
بسیاری از چپ دست ها از راست دست ها باهوش ترند. چپ دست ها اما در درک مسائل هندسی و فضایی و همینطور تصور ذهنی اشیاء قوی ترند. مهارت هایی که از آنها شطرنج بازها یا معماران نخبه ای می سازد.hold-pencil-lefthanded-800x800طبق تحقیقاتی که صورت گرفته بیشتر افراد برجسته که رهبران موفقی هم بوده اند جزو چپ دستها هستند . از هفت رئیس جمهور آخر ایالات متحده چهار نفرشان چپ دست بوده اند. همچنین آلبرت انشتین، بنجامین فرانکلین، نیوتون و داروین نیز از چپ دست های مشهور بوده اند که افراد بسیاری شهرت و اعتبار آنها را با چپ دست بودنشان مرتبط می دانند.
تحقیقاتی در کشور کانادا نشان می‌دهد که افراد چپ‌دست، نسبت به راست‌دست‌ها سازگاری بیشتری دارند. یک فرد چپ‌دست بسیار راحت‌تر از یک فرد راست‌دست می‌تواند از دست راست خود برای انجام کارها استفاده کند. به نظر می‌رسد افراد چپ‌دست به سرعت قادر به تعویض و دگرگزینی هستند. به طور کلی، افراد چپ‌دست انعطاف‌پذیرتر، باهوش‌تر و سازگارتر از افراد راست‌دست هستند
  • pariya sh

مثلث برمودا

چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ق.ظ

حقیقتی در مورد مثلث برمودامثلث برمودا ناحیه بزرگی در اقیانوس بین فلوریدا، پورتوریکو و برمودا است
در طی چند قرن اخیر، بخاطر اینکه چندین کشتی و هواپیما در این ناحیه ناپدید شده اند، این ناحیه به نام مثلث شیطانی شهرت یافته است. برخی از مردم حتی به آنجا رفته اند تا بفهمند آیا این ناحیه فعالیت های ماورای زمینی دارد و یا اینکه آیا دلیل علمی و عجیبی سبب خطرناکی این منطقه شده است. اما بیشتر افراد معتقدند که این ناحیه صرفا ناحیه ای است که مردم زیادی در آن بدشانسی آورده اند. این نظر که آنجا یک “گرداب عذاب” است، مانند شایعاتی همچون پاگنده یا هیولای دریاچه واقعی نیست.
این شهرت بد در مورد مثلث برمودا توسط شخصی به نام کریستوفر کلمب ایجاد شد. بر اساس سفرنامه او، در هشتم ماه اکتبر سال ۱۴۹۲، وقتی کلمب به قطب نما نگاه کرد، متوجه نمایش جهت های عجیب و غریب توسط قطب نما شد. او در ابتدا به خدمه کشتی در این مورد هشدار نداد چون این خبر، ممکن بود سبب ایجاد ترس در خدمه شود. این تصمیم کلمب، تصمیم بسیار خوبی بود چون وقتی سه روز بعد کلمب نوری عجیب و غریب رو دید، خدمه کشتی ترسیدند و تهدید کردند که به اسپانیا باز می گردند.حقیقتی در مورد مثلث برمودامثلث شیطان
این نور و سایر نمایش های قطب نما در آن ناحیه، این شایعه را قوت بخشید که قطب نما در محدوده مثلث برمودا از کار می افتد، که در واقع درست نیست و یا حداقل اغراقی از حوادث واقعی در این ناحیه است. علیرغم این، در سال ۱۹۷۰، گارد ساحلی ایالات متحده آمریکا دلایل ناپدید شدن کشتی ها و … را در مثلث برمودا بدین ترتیب اعلام کرد:
اول اینکه مثلث شیطان یکی از دو مکان موجود در زمین است که قطب نما در آن جهت شمال واقعی را نشان می دهد. در حالی که در سایر مکان ها و در شرایط عادی، قطب نماها شمال مغناطیسی را نشان می دهند که ۲۰ درجه با زاویه شمال واقعی اختلاف زاویه دارد. اگر در جهت یابی ها، این اختلاف درجه در نظر گرفته نشود، مسیریاب از جهت مورد نظر خود دور می شود و در یک دردسر حسابی می افتد.
البته، با اینکه این موضوع در بسیاری از مقالات و برنامه های مستند به عنوان دلیل ناپدید شدن های رخ داده در مثلث برمودا ذکر شده، بعدا مشخص شد، از زمانی که کشتی های با قطب نما ایجاد شده اند، ملوانان کشتی ها در مورد اختلاف درجه در قطب نماها اطلاع داشته اند و همواره با آن سر و کار داشته اند. بنابراین برای جبران اختلاف درجه از جهت یابی به وسیله قطب نمای ۱۰۱ استفاده می کنند و دلیلی برای نگرانی در این مورد وجود ندارد و امری نیست که بتواند سبب انحراف یک کشتیران با تجربه از مسیرش گردد.
در سال ۲۰۰۵، پس از اینکه یک کارگردان تلویزیونی در لندن برای تهیه برنامه خود درباره این موضوع جستجو می کرد، گارد ساحلی یکبار دیگر با این موضوع روبرو شد. در این مورد، آنها کاملا لحن خود را در مورد قطعه زمین دارای جاذبه مغناطیسی تغییر دادند که حاکی ازین بود:
بسیاری از گزارشات،  به خاصیت مغناطیسی غیر معمولی در محدوده مثلث اشاره داشتند. با اینکه میدان مغناطیسی زمین تغییرات پی در پی و یکسانی دارد، اما در مثلث برمودا این تغییرات رخ نداده است. درست است که  بر اساس گزارش ها، در مثلث برمودا میزان مغناطیس استثنایی وجود دارد اما نه آنقدر که بخواهد مثلث برمودا را نسبت به سایر مناطق روی کره زمین، عجیب و غیر معمول کند.
افسانه مدرن مثلث برمودا در سال ۱۹۵۰ و با انتشار مقاله ای در آسوشیتد پرس توسط ادوارد ون وینکل جونز آغاز شد. جونز در گزارش خود از ناپدید شدن چندین مورد هواپیما و کشتی در مثلث برمودا، از جمله پنج بمب افکن نیروی دریایی آمریکا در ۵ دسامبر ۱۹۴۵ و خطوط هوایی تجاری شرکت “ببر ستاره” و ” غزال ستاره” که در ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸ و ۱۷ ژانویه ۱۹۴۹ خبر داد. علاوه بر این ۱۳۵ نفر دیگر هم بودند که در مثلث برمودا گم شده بودند. آنچنان که جونز نوشته بود: ” آنها بدون هیچ ردی بلعیده شده بودند .”افسانه مدرن مثلث برمودا راز مثلث برمودا
ام.کی. جساپ درسال ۱۹۵۵در کتاب خود در مورد بشقاب پرنده ها، اشاره به شیوه های زندگی موجودات عجیب و غریب کرد. با این وجود، هنوز جسم و یا لاشه ای در این زمینه کشف نشده بود. در سال ۱۹۶۴، وینسنت اچ.گادیز ( کسی که اطلاح مثلث برمودا را ابداع نمود) مقاله ای نوشت که در آن ادعا شده بود بیش از ۱۰۰۰ موجود زنده در منطقه وجود دارد. وی همچنین اظهار داشت که الگوی معینی برای اتفاقات عجیب و غریب وجود دارد. در دهه ۱۹۷۰ با انتشار چندین کتاب در مورد مثلث برمودا، از جمله نسخه پرفروش چارلز برتلیز با عنوان “مثلث برمودا”، توجهات به مثلث برمودا به اوج خود رسید.
با این حال، منتقدی به نام لری کوچ در کتابی که با نام “راز مثلث برمودا کشف شد” در سال ۱۹۷۵ نوشت، تعداد گمشدگانی که سایر نویسنگان درباره این مثلث نوشته اند را اغراق آمیز و تحقیقات آنان را غیر معتبر دانست. آنها مواردی از ناپدید شدن را به عنوان رمز و راز نشان داده اند در حالی که رازی در کار نبوده است و برخی از این موارد حتی در محدوده مثلث برمودا اتفاق نیفتاده است.
کوچ پس از تحقیقات گسترده در این باره، به این نتیجه رسید که تعداد ناپدید شدگان در محدوده مثلث برمودا بیشتر از سایرنواحی تردد کشتیها و هواپیماها در اقیانوس نیست و سایر نویسندگان اطلاعات غلطی را منتشر کرده اند.( مثلا گزارش نکردند که در روز همزمان با ناپدید شدن ها، طوفانی رخ داده بود و حتی گاهی وقت ها شرایط هوایی آن ناحیه را آرام توصیف می کردند تا بتوانند داستانی پر هیجان بنویسند.) به طور خلاصه، نویسندگان قبلی ، دراین باره تحقیقی انجام نداده بودند و به صورت عمدی یا غیر عمدی، داستان هایی ساختگی را نوشته بودند.
این کتاب یک اقدام اساسی برای اتمام افسانه هایی که درباره رموز مثلث برمودا بوجود آمده بود، انجام داد. وقتی نویسنده هایی مانند برتلیز و غیره که قادر به رد یافته های کوچ نبودند، حتی معتقد ترین افراد به داستان مهیج مثلث، دیگر اعتقاد راسخ قبلی خود را از دست دادند. با این وجود بسیاری از مجلات، نمایش های تلویزیونی، و فیلم ها همچنان به برجسته کردن مثلث برمودا ادامه دادند.
به دلیل اینکه تعداد ناپدید شوندگان در مثلث برمودا بیشتر از مناطق مشابه آن در اقیانوس های جهان نبود، دیگر نیازی به تحقیق و یافتن علت درباره آن نیست. اما اگر شما همچنان اعتقاد دارید که این مثلث نوعی قبرستان برای کشتی هاست نسبت به مناطقی که همان تعداد مسافر داشتند، در اینجا توضیحات ساده ای از گارد ساحلی آورده شده تا مبارزه کند با برخی نظریات خیالی و عجیب:
اکثر ناپدید شدن ها مربوط به ویژگی های منحصر بفرد آن ناحیه است. جریان خلیج، جریان گرم اقیانوسی است که از خلیج مکزیکو در اطراف تنگه فلوریدا در شمال شرقی به سمت اروپا، در حرکت است و بسیار سریع و پر شتاب است. و به سرعت میتواند آثار هرگونه فاجعه را محو نماید.
طوفان های غیرقابل پیش بینی  در دریای کارائیب –آتلانتیک سبب ایجاد امواج بزرگی شبیه به گردباد می شود که اغلب سبب بروز فاجعه برای خلبانان و ملوانان می گردد. توپوگرافی کف اقیانوس نیز متغیر است و شامل تپه های وسیع  تا برخی گودال های عمیق دریایی است. برخورد جریان های قوی به صخره ها، سبب ایجاد خطرات مختلفی برای کشتی ها و ناوبر ها می گردد.
دست کم نگرفتن یک خصلت انسانی است. تعداد زیادی از قایق های تفریحی بین ساحل طلایی فلوریدا (پرجمعیت ترین نقطه جهان) و باهاما سفر می کنند. اکثر این سفرها با قایق های بسیار کوچک، اطلاعات کم در مورد خطرهای دریا و مهارت ناکافی در دریانوردی انجام می شود.

  • pariya sh

چگونه داستان کوتاه بنویسیم؟

سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

داستانگویی از وقتی شروع شد که آدمها پس از شکار، در غارها کنار آتش مینشستند و ماجراهای هر روز را برای هم تعریف می‌کردند؛ از ترسها، شجاعتها، شادیها، غمها، شکستها و پیروزی و آرزویشان حرف میزدند.مثل و حکایت بعدها این داستانها به شکل افسانه، اُسطوره، مت سینه به سینه و نسل به نسل نقل شد تا به ما رسید. تا اینکه بشر تصمیم گرفت داستان بنویسد. ابتدا همین افسانهها، اسطورهها، متلها و حکایتها را گردآوری کرد و نوشت سپس داستان کوتاه، داستان بلند و رمان، خلق شد.چگونه داستان کوتاه بنویسیمداستان کوتاه چیست 
نخستین پرسش این است: داستان کوتاه چیست؟ به لحاظ کوتاهی، به داستانی «داستان کوتاه» میگویند که بتوان آن را یک دفعه خواند و لذت برد. شاید خواندن آن، نیم ساعت تا یکی دو ساعت طول بکشد. در ضمن، «تأثیر واحد» به خواننده انتقال دهد و داستان، یک یا چند شخصیت داستانی محدود داشته باشد. به لحاظ تعداد کلمات، بین ۲۵۰۰ کلمه تا ۱۵۰۰۰ کلمه باشد.اما داستان بودن داستان به این است که ما بدانیم: داستان، نقل یا روایتی است که شامل بازآفرینی حوادث و رخدادهایی میشود که درباره شخصیتهاست. این روایت، باعث انتظارآفرینی و صمیمیت میگردد. بنابراین، در تعریف داستان چند نکته مهم است: داستان، روایت است.
از کجا ایده‌های داستانی پیدا کنیم؟
شاید پرسش دوم این باشد: درباره چه ایده های داستانی بنویسیم؟ این ایده ها را از کجا پیدا کنیم؟ راستش، زندگی ما ُپر از ایده های داستانی است. فقط کافی است دقت کنیم و در اطراف خودمان، آنها را بیابیم. گاهی شنیدن یک جمله، دیدن یک تصویر، خواندن یک خبر در روزنامه، یا خواندن یک قطعه شعر، میتواند برای خلق یک داستان، کافی باشد.
داستان، نوعی بازآفرینی حوادث است.  داستان درباره شخصیتهاست.  روایت داستان، باعث انتظارآفرینی و صمیمیت میشود. برای مثال، در داستان کوتاه نویسنده، رخدادی را برای ما نقل و روایت کرده است. احتمال دارد این داستان را خودش تجربه کرده، یا کسی برایش نقل کرده یا شاید این ماجرا، ساخته و پرداخته تخیل و ذهن نویسنده باشد. البته نویسنده، این تخیلها را از تجربه های واقعی زندگی خود و دیگران، الهام میگیرد. به هر حال، نویسنده این حادثه را بازآفرینی کرده و به شکل داستان خلق کرده است. داستان درباره چند شخصیت است. و روایت داستان، هم باعث کشش در ما میشود؛ چون میخواهیم داستان را تا پایان بخوانیم و در ضمن، به نحوی با شخصیت اصلی داستان، احساس صمیمیت (همذات پنداری) می‌کنیم؛ یعنی خودمان را جای او میگذاریم و با ترسیدن او، گویی ما هم میترسیم!
مهم این است که نویسنده، به زندگی نگاه عمیق داشته باشد؛ اهل مطالعه باشد؛ از خاطرهها و تجربه های غنی شخصی خودش استفاده کند و از قدرت تخیل بیپایانی که خداوند به او هدیه کرده است، به خوبی استفاده کند. باور کنید، زندگی مانند کوهی است که شاید در نگاه اول، فقط سنگ و خاک به نظر بیاید. اما اگر آن را حفر کنی، چه بسا به رگه های طلا، نقره و … دست یابی.

  • pariya sh

سیاوش ، اسطوره ای پاک و مغموم

سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ق.ظ

سیاوُش، سیاووش، سیاوخش (پهلوی) یا سیاورشَن (اوستایی) نام یکی از شخصیت‌های اسطوره‌ای شاهنامه‌ی فردوسی است. سیاوش فرزند کیکاووس شاه افسانه‌ای ایران و حاصل ازدواج او با دختری تورانی از نژاد گرسیوَز (برادر افراسیاب شاه توران) است. داستان ازدواج کیکاووس با مادر سیاوش که در شاهنامه نامی از وی نیامده، به این شرح است که روزی توس، گیو، گودرز و چندتن دیگر از پهلوانان برای شکار به نخچیرگاهی در نزدیکی مرز توران رفته‌بودند که در حین شکار با دختری زیبارو مواجه شدند که بخاطر خشم پدرش به ایران گریخته‌بود. طوس و گیو، هردو از او خوششان آمد و با هم درگیر شدند سپس برای داوری نزد کیکاووس‌شاه رفتند. کیکاووس وقتی دخترک را دید عاشقش شد و:گوزنست اگر آهوی دلبرست // شکاری چنین از در مهترستپس از ۹ ماه پسری زیبارو به دنیا آورد که کاووس‌شاه او را «سیاوش» نامید. در منابع معنای این نام را «دارنده‌ی اسب سیاه نر» آورده‌اند. در شاهنامه نیز سیاوش اسبی سیاه به نام «بهزاد» و با صفت «شبرنگ» دارد.
ستاره‌شناسان طالع کودک را آشفته دیدند. کیکاووس که این موضوع را دانست بسیار غمگین شد و تصمیم گرفت کودکش را به رستم، پهلوان سیستان، بسپارد. رستم با کمال‌میل پذیرفت و سیاوش را با خود به سیستان برد:تهمتن ببردش به زابلستان // نشستن‌گهش ساخت در گلستان  سواری و تیر و کمان و کمند // عنان و رکیب و چه و چون و چند  نشستن‌گه مجلس و میگسار // همان باز و شاهین و کار شکار  ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه // سخن گفتن و رزم و راندن سپاه  هنرها بیاموختش سر به سر // بسی رنج برداشت و آمد به بروقتی سیاوش بزرگتر شد از رستم خواست اجازه دهد به نزد پدرش بازگردد. رستم پذیرفت و باهم به نزد کیکاووس‌شاه رفتند و شاه از آن‌ها استقبال گرمی کرد. مدتی پس از بازگشت سیاوش مادرش می‌میرد و غم و اندوه او را فرا می‌گیرد.
پس از مدتی، «سودابه» همسر کیکاووس و دختر شاه هاماوران که به زیبارویی مشهور بود، سیاوش را دید و عاشقش شد. سپس فردی را نزد سیاوش فرستاد و او را به شبستان دعوت نمود اما سیاوش درخواستش را نپذیرفت. شب بعد سودابه حیله‌ای دیگر برچید. نزد کیکاووس رفت از او خواست سیاوش را به شبستان بفرستد تا از میان خواهرانش یکی را به همسری برگزیند. کاووس نیز سیاوش را خواند و به او فرمان داد به شبستان برود. سیاوش ابتدا نپذیرفت اما در نهایت موافقت کرد که فردای آن‌شب به شبستان شاه برود. سپس سیاوش به شبستان رفت و پس از مدتی نزد شاه بازگشت. کیکاووس از به او گفت :همی گفت کز کردگار جهان// یکی آرزو دارم اندر نهان  که ماند ز تو نام من یادگار // ز تخم تو آید یکی شهریار  چنان کز تو من گشته‌ام تازه روی // تو دل برگشایی به دیدار اوی  چنین یافتم اخترت را نشان // ز گفت ستاره شمر موبدان  که از پشت تو شهریاری بود // که اندر جهان یادگاری بودسیاوش نیز پذیرفت که دختری برای همسری برگزیند. سپس سودابه مجدداً او را به شبستان فراخواند. این‌بار سودابه عشق و علاقه‌اش را به سیاوش آشکار کرد اما سیاوش که نمی‌خواست به پدرش بی‌وفایی کند به سودابه گفت دخترش را به همسری برمی‌گزیند. سودابه نیز خبر را به شاه رساند و وی بسیار خوشحال شد. پس از مدتی سودابه دوباره سیاوش را به شبستان فراخواند و بازهم از عشقش به سیاوش گفت و او را تهدید کرد که اگر به خواسته‌اش نرسد سیاوش را نزد کاووس‌شاه رسوا می‌کند اما چون بازهم به هدفش نرسید ناگهان:وزان تخت برخاست با خشم و جنگ // بدو اندر آویخت سودابه چنگ  بدو گفت من راز دل پیش تو // بگفتم نهان از بداندیش تو  مرا خیره خواهی که رسوا کنی // به پیش خردمند رعنا کنی  بزد دست و جامه بدرّید پاک // به ناخن دو رخ را همی کرد چاک  برآمد خروش از شبستان اوی // فغانش ز ایوان برآمد به کویخبر به شاه رسید و سودابه نزد شاه به بدگویی از سیاوش پرداخت و به او تهمت زد. شاه بدن سیاوش را بویید و عطر سودابه را حس نکرد. از طرفی نیز سودابه ادعا کرد باردار بوده و بخاطر این اتفاق فرزندش سقط شده اما ستاره‌شناسان به شاه گفتند جنینی که سودابه ادعا کرده فرزند وی نیست. با این حال شاه نمی‌توانست سودابه را مجازات کند زیرا از شاه هاماوران می‌ترسید. در نهایت شاه که نمی‌توانست قضاوت درستی از حادثه داشته باشد در نهایت تصمیم گرفت برای آشکار شدن حقیقت، به پیشنهاد موبدان، از آتش کمک بخواهد. به این صورت که فردی که ادعای راستی و درستی دارد باید وارد کوهی از آتش شود؛ اگر به سلامت از آتش عبور کند ثابت می‌شود حق با او بوده و اگر بسوزد یعنی دروغ گفته. سیاوش پیشنهاد گذر از آتش را پذیرفت. کوهی از هیزم جمع‌آوری شد و آتش افروخته شد. سیاوش سوار بر اسب وارد آتش شد و پس از لحظه‌ای در سلامت از آن خارج شد. شاه بسیار شاد شد. پس از مدتی قصد مجازات سودابه را داشت اما سیاوش که دلش بر او سوخته بود از پدر تقاضای بخشش سودابه را کرد و شاه نیز پذیرفت.سیاوش، اسطوره‌ای پاک و مغموماین بخش از داستان زندگی سیاوش شباهت‌های آشکاری با دو داستان سامی که در قرآن هم آمده، دارد؛ داستان یوسف(ع) و زلیخا، داستان گذر ابراهیم(ع) از آتش! هرچند تقاوت‌ها نیز بسیار است اما زمینه‌ی اصلی داستان و حتی جزئیات (خصوصاً با داستان یوسف و زلیخا) بسیار شبیه است و نشانگر ریشه‌ی ریشه‌ی مشترک و یا پس‌زمینه‌ی فرهنگی مشترک است. البته باید بدانیم که داستان‌های سامی که در قرآن آمده برای نخستین‌بار گفته نشده بلکه مدتها پیش از آن در سایر منابع از جمله سنگ‌نوشته‌های بین‌النهرین و تقویم‌های مصر آمده که نشان می‌دهد این داستان‌ها در فرهنگ این ملل ثبت شده و تا زمان ظهور اسلام ادامه یافته و در قرآن به شکلی زیبا مجدداً نقل شده است. البته این شباهت میان اسطوره‌های ایرانی و اساطیر سایر ملل محدود به این مورد نمی‌شود و بسیار متعدد است.سیاوش، اسطوره‌ای پاک و مغمومسودابه پس از مدتی مجدداً تخریب سیاوش نزد شاه را از سر گرفت. در همین موقع بود که خبر حمله‌ی افراسیاب به مرزهای ایران رسید و کیکاووس به‌دنبال پهلوانی برای فرماندهی نبر مقابل وی می‌گشت. سیاوش نیز فرصت را مناسب دانست برای فرار از تهمت‌های سودابه و بدگمانی‌های شاه نسبت به خودش. پس اعلام آمادگی کرد. کیکاووس‌شاه رستم را برای همراهی با سیاوش فراخواند و پس از تهیه ساز و برگ جنگ با سواران بسیار به راه افتادند. پس از مدتی استراحت در زابلستان، به سمت بلخ رفتند و آن‌جا را تصرف کردند. همان‌شب افراسیاب خوابی دید و وقتی تعبیرش را از موبدان پرسید این‌گونه گفتند که اگر افراسیاب با سپاه سیاوش بجنگد همه‌ی ترکان نابود خواهند شد و اگر خون سیاوش به‌دست شاه به زمین بریزد همه به خونخواهیش برمی‌خیزند. افراسیاب نیز بلافاصله تقاضای صلح را با برادرش گرسیوز به سمت سیاوش فرستاد. سیاوش نیز با این شرط که شهرهای ایرانی را بازپس‌بگیرد و ۱۰۰نفر از بزرگان ترک را گروگان بگیرند صلح را پذیرفت اما وقتی رستم به همراه این خبر نزد کیکاووس آمد، شاه بسیار عصبانی شد و صلح را نپذیرفت، رستم را از ادامه همراهی سیاوش منع کرد و به سیاوش دستور بازگشت داد. سیاوش اما از طرفی نمی‌خواست پیمان‌شکنی کند و همینطور نمی‌خواست بازگردد و به دام توطئه‌های سودابه بیفتد. در نتیجه گروگان‌ها را بازگرداند و فقط از افراسیاب خواست مرزهایش بگشاید تا سیاوش از توران عبور کند و در گوشه‌ای برای خودش زندگی کند. اما افراسیاب با مشورت «پیران» مشاور خردمندش، از سیاوش استقبال کرد و او را نزد خود نگاه داشت. سیاوش به تدریج به شخص مورد اعتماد افراسیاب تبدیل شد. سپس با دختر پیران که «جریره» نام داشت ازدواج کرد. پس از مدتی نیز به پیشنهاد پیران، با «فرنگیس» دختر افراسیاب ازدواج نمود. در ابتدا افراسیاب راضی به این ازدواج نبود زیرا سالها قبل خواب دیده بود که نوه‌ای از نژاد کیقباد (جد سیاوش) توران را نابود خواهد کرد. اما پیران او را ضی نمود. سپس افراسیاب پادشاهی سرزمین‌های دریای چین را به سیاوش داد. سیاوش به راه افتاد و در آن‌سوی دریای چین شهری به نام «گنگ دژ» ساخت اما موبدان طالع خوبی برای آن شهر نیافتند. سیاوش در جایی دیگر، شهری جدید برپا ساخت که در آن صورت‌هایی از شاهان و بزرگان ایران در یک طرف و شاهان و بزرگان توران در طرف دیگر به‌وجود آورد. آوازه‌ی این شهر که «سیاوخشگرد» نام داشت در همه‌جا پیچیده بود. افراسیاب وقتی آوازه و تعریف شهر را از پیران شنید گرسیوز را همراه هدایایی به نزد سیاوش فرستاد. در همان هنگام به سیاوش خبر رسید همسرش جریره پسری به دنیا آورده و نامش را «فرود» نهاد. گرسیوز وقتی آن‌همه شکوه و جلال را دید در دل کینه‌ی سیاوش را گرفت و هنگامی که به نزد افراسیاب بازگشت شروع به بدگویی از او کرد و به دروغ گفت فرستاده‌ای از ایران نزد سیاوش دیده و سیاوش قصد جنگ دارد. افراسیاب نامه‌ای به سیاوش نوشت و او و فرنگیس را نزد خود فراخواند اما گرسیوز در نزد سیاوش نیز دروغ‌هایی گفت و او را از دیدار افراسیاب منصرف کرد. افراسیاب که از حقه‌ی گرسیوز بی‌خبر بود از این نافرمانی سخت رنجید و با سپاهی گران به سمت سیاوشگرد حرکت کرد.لاله واژگون نماد اشک سیاوشوقتی سیاوش از این موضوع باخبر شد، به یاد پیشگویی موبدان افتاد که گفته‌بودند در جوانی کشته می‌شود. سپس به همسرش فرنگیس که باردار بود سفارش کرد نام فرزندشان را کیخسرو بگذارد. سپس بدون سلاح و لشکر به سمت افراسیاب رفت و از او خواست که بی‌گناه خونش را نریزد اما بدگویی‌های گرسیوز نهایتاً نتیجه داد. افراسیاب تمامی سپاهیان ایرانی سیاوش را کشت سپس دستور به قتل سیاوش داد و رهنمود‌های دیگران هم در وی اثر نکرد. حتی فرنگیس دخترش نزد افراسیاب رفت و به او التماس کرد که از خون سیاوش بگذرد و خود را بدنام نکند اما افراسیاب دستور داد اورا زندانی کنند. سپس گرسیوز خنجری آبگون به یکی از سپاهیانش به نام «گروی زره» داد و او سر از تن سیاوش جدا کرد. وقتی خون سیاوش برزمین ریخت از آن محل گلی رویید که نامش «خون سیاوشان» است. این گل همان «لاله‌ی واژگون» است که امروزه هم در بسیاری از مناطق ایران به همین نام یا «اشک سیاوش» مشهور است. می‌گویند دلیل واژگونی گل این است که پس از مرگ سیاوش، سر خم کرده تا آرام آرام بر بی‌گناهی و مرگ غریبانه‌ی وی بگرید.آئین سوگ سیاووش آیین «سوگ سیاوش»، «سوگ سیاوشان» یا «سووشون» آیینی‌ست که ایرانیان از دیرباز در سوگ کشته‌شدن سیاوش برگزار می‌کرده‌اند و تأثیرات آن را در بسیاری از آیین‌های امروزی از جمله مراسمات تعزیه برای مردگان، نخل‌بندی و نخل‌گردانی، مراسم عزای امام حسین(ع) و حتی نوروز می‌بینیم! همچنین اماکن خاصی که این آیین را برگزار می‌کنند نیز به همین نام است و در مناطق مختلف از جمله هرات و مازندران و شیراز هنوز وجود دارند. همچنین آثار وجود چنین مراسمی برروی نقاشی‌های دیواری، طرح سفالینه‌ها، سکه‌های حاکمان نواحی خوارزم و ماوراءالنهر و حتی امروزه در مینیاتور‌ها به چشم می‌خورد.نماد مرگ سیاوش بته جقه«سرو» یکی از نمادهایی‌ست که بسیاری از محققان آن را نماد آیین سوگ سیاوش می‌دانند. نخل‌هایی که امروزه در مراسم عزای امام حسین(ع) درشهرهای مثل یزد و نایین می‌گردانند نمادی از شیوه‌ی تشییع پیکر سیاوش در آییین سوگ سیاوش است. حتی طرح سنتی «بته جقه» که از طرح‌های سنتی تزیین پارچه و لباس است برگرفته از سرو است و نمادی از سوگواری دائمی ایرانیان در مرگ سیاوش است.
 
پس از مرگ سیاوش، افراسیاب دستور داد موی فرنگیس را ببُرند و جامه بر تنش بدرّند و آنقدر اورا بزنند تا فرزندش سقط شوند. وقتی خبر کشتن سیاوش به پیران رسید سریعاً برای نجاتت فرنگیس به سیاوخشگرد شتافت و به التماس از افراسیاب اجازه گرفت از فرنگیس و فرزندش مراقبت کند. چندی بعد فرزند فرنگیس به دنیا آمد. افراسیاب ابتدا عزم کشتنش را داشت اما پیران مانعش شد و کودک را نزد شبانان سپرد تا بزرگ شود.
وقتی خبر کشته‌شدن سیاوش به ایران رسید همه‌ی ایران غرق در عزا شد. رستم با شنیدن خبر از هوش رفت. بعد از ۷ روز عزاداری، رستم و سپاهیانش به نزد کاووس رفتند. آیین ۷روز عزاداری برای مردگان در ایران شاید از همین اسطوره نشأت گرفته باشد.
رستم بسیار کیکاووس‌شاه را ملامت کرد و سودابه را عامل مرگ سیاوش دانست سپس :تهمتن برفت از بر تخت اوی // سوی خان سودابه بنهاد روی  ز پرده به گیسوش بیرون کشید // ز تخت بزرگیش در خون کشید  به خنجر بدو نیم کردش به راه // نجنبید بر جای کاووس شاهپس از آن لشکری عظیم از سپاهیان و دلاوران ایرانی گرد آمدند و به فرماندهی رستم و پسرش «فرامرز» به توران تاختند و به کین‌خواهی سیاوش نبردها کردند تا اینکه نهایتاً پس از مدت‌ها توانستند کیخسرو را بیابند، انتقام سیاوش را از افراسیاب بگیرد و در نهایت کیخسرو به‌جای کیکاووس بر تخت پادشاهی ایران بنشیند.
داستان سیاوش همانطور که گفته‌شد، بسیار با گذشته و همچنین زندگی امروز مردم پیوند خورده و این موضوع نشان‌دهنده‌ی اصالت این اسطوره و سابقه‌ی طولانی حیات آن در زندگانی مردمان این سرزمین بوده‌است. شخصیت سیاوش نیز به عنوان فردی که نماد پاکی و خیر مطلق است در تاریخ و ادبیات فارسی جایگاه ویژه‌ای دارد.
 

  • pariya sh